۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

زمانی می رسد در این سفر دو نفره که می بینی حتی برای فکر کردن به سختی ها هم به حضور همسفرت محتاجی. حتی اگر هیچ حرف مستقیمی نزنی. حتی اگر مشورتی هم باهاش نکنی. به جایی می رسی که به بودن فیزیکش برای رد شدن از بعضی تنگه ها نیاز داری. و اینجور وقتها یکهو فکرت می رود سراغ همه آن همسفرهایی که روزها و ماه هاست که بی دلیل توی زندانند و همین سخت ترین روزها را هر کدام باید تنهایی بگذرانند....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر