۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

جدایی نادر از سیمین

یکی از هوشمندانه ترین و زیباترین فیلمهایی که در عمرم دیده ام.
نه بخاطر همه پیچیدگی های ظریف و عمیقش.
نه بخاطر شخصیت پردازی های شاهکارش
نه بخاطر لحظه هایی که قلبم را چنان فشار دادو چنان لرزاند همه وجودم را که یکهو به خودم می آمدم و می دیدم نفس نمی کشم و حالا هم که یک ساعتی از تمام شدن فیلم گذشته فکر و تصویر همان لحظه هاست که نمی گذارد اشکم بند بیاید.
و نه بخاطر خیلی خیلی چیزهای بی نظیر دیگرش.
بیشتر از همه بخاطر نگاه های نادر و سیمین به هم. توی بیمارستان. دادسرا. آشپزخانه. و پشت در دادگاه. هیچوقت تا بحال از بازی یک هنرپیشه اینطور رعشه در وجودم نیفتاده بود. رابطه این دو نفر که بیشتر از همه از توی نگاه هایشان فرو می رفت توی تن آدم به طرز دردناکی واقعی بود. احساس می کردی توی آن آشپزخانه نشسته ای و سنگینی فضا دارد خفه ات می کند. احساس می کردی این آدمها هر کدام ساعتها تنهایی با تو درددل کرده اند که حالا این همه چیز توی نگاهشان و حرکت دستشان می خوانی.
غریب بود.
خیلی غریب...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر