۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه


(در راستای کامنت "دوست" برای پست قبلی)
این که این احساسات و فکر ها و تغییراتی که من درباره اش حرف می زنم واقعا چرا اتفاق افتاده رو نمی دونم. اینکه چقدرش ایران نبودن بوده، چقدرش بزرگ شدن، چقدرش ازدواج، چقدرش رفتن بقیه دوستا، و چقدرش همه اتفاقای دیگه زندگیم رو واقعا هیچجوری نمی شه فهمید.
یعنی هیچ جوری که نه. یه سری تغییراتی هست که دوستاییم که ایران موندن هم کردن. اینجور وقتها می شه احتمال داد که موضوع بیشتر سنه تا محل زندگی.
ولی به نظر من تجربه های آدم رو نمی شه تیکه تیکه کرد. من اِ الان نتیجه تجربه زندگیم در 7 سال گذشته اس. و زندگی خارج از ایران هم بخشی از این تجربه است. همونطور که بزرگ شدن. مستقل شدن. ازدواج. دست دادن بعضی دوستای قدیمی و ساختن رابطه های جدید. و ساده تر از همه شاید حتی آشپزی!
یعنی می خوام بگم می فهمم که اینا از هم جدا نیست. ولی گاهی یادم می ره و یه کم وزن مهاجرت رو زیادی زیاد می بینم. که اینجور وقتها یادآوری یه دوست لازمه:)

۲ نظر:

  1. من جابه جا نشدت زود به زود تر پست میذاشت :))

    پاسخحذف
  2. درگیر کارای خونه و اسباب کشی ام. بزودی بیشتر میام:)

    پاسخحذف